تنها-غریب-بی کس
دلم شده بازیچه دست این اون

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 4432
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


این عشق ماندنی 
این شعر بودنی 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست 

 

این لحظه های ناب 
در لحظه‌های بی خودی و مستی 
شعر بلند حافظ تو 
شنودنی‌ست 

این سر نه مست باده 
این سر که مست 
مست دو چشم سیاه توست 
اینک به خاک پای تو می‌سایم 
کاین سر به خاک پای تو با شوق 
ستودنی‌ست 

تنها تو را ستودم 
آن سان ستودمت که بدانند مردمان 
محبوب من به سان خدایان 
ستودنی‌ست 

من پاکباز عاشقم 
از عاشقان تو 
با مرگ آزمای 
با مرگ … 
اگر که شیوه تو 
آزمودنی‌ست 

این تیره روزگار در پرده غبار  
دلم را فرو گرفت 
تنها به خنده 
یا به شکر خنده‌های تو 
گرد و غبار از دل تنگم 
زدودنی‌ست

در روزگار هر که ندزدید مفت باخت 
من نیز می‌ربایم 
اما چه؟ 
بوسه، بوسه از آن لب 
ربودنی‌ست 

تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود 
غیر از تو 
هر که بود هر آنچه نمود نیست 
بگشای در به روی من و عهد عشق بند 
کاین عهد بستنی 
این در گشودنی ست 

این شعر خواندنی 
این شعر ماندنی 
این شور بودنی 
این لحظه‌های پرشور 
این لحظه‌های ناب 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

کلماتم را 
در جوی سحر می‌شویم 
لحظه‌هایم را 
در روشنی باران‌ها 

 

تا برای تو شعری بسرایم، روشن 
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 
سخنانم را 
در حضور باد 
این سالک دشت و هامون 
با تو بی‌پرده بگویم 
که تو را 
دوست می‌دارم تا مرز جنون


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

ا همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

تاریک کوچه‌های مرا آفتاب کن 
با داغ‌های تازه، دلم را مجاب کن 

ابری غریب در دل من رخنه کرده است 
بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن 

 

ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز 
برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن 

ای تیغ سرخ زخم، کجا می‌روی چنین 
محض رضای عشق، مرا انتخاب کن 

ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهاده‌ایم 
لطفی اگر نمی‌کنی، اینک عتاب کن


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

گنجشک ها با تو دوستند
گربه ها از صدای پایت فرار نمی کنند
سوسک ها
_اگر تو بخواهی _
کنار دمپایی ها دراز می کشند
جانور درونم آرام شده است
تو با کدام زبان حرف می زنی ؟!


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

یادته یه روز قبل از این که از هم جدا بشیم چه حرفایی به هم گفتیم، یادته ...

یادته تو گفتی عاشقتم، من گفتم دیونه وار عاشقتم ...

یادته تو گفتی هیچ وقت تنهات نمیذارم، گفتم منم هیچ وقت تنهات نمیذارم

تو گفتی حاضری واسه ی من هر کاری کنی، من گفتم حاضرم واسه ی

تو بمیرم، یادته ...

تو گفتی با هر مشکلی که داشته باشی کنار میام، من گفتم مشکل من

اینکه تو رو از دست بدم، یادته ...

حالا پس چرا خیلی راحت منو تنها گذاشتی و رفتی

پس چرا خیلی راحت عشقمونو کنار گذاشتی ...

پس چرا با اولین مشکل منو تنها گذاشتی، پس چرا ... !؟

یادته بعد از اون حرفهای قشنگ با هم رفتیم بیرون تو واسه ی

من یه چیز گرفتی منم واسه ی تو یه چیز، یادته ...

یادته اون رو با هم عوض کردیم و به هم قول دادیم که هیچ وقت

از هم جدا نشیم، یادته ...

یادته تو هوای سرد زمستون دست های هم و گرفته بودیم و

 آروم آروم قدم میزدیم و به هم حرفهای قشنگ میگفتیم، یادته ...

اما الان تو پیشم نیستی به اون چیزی که با هم عوض کردیم نگاه میکنم و

میگم: خیلی بی وفا بود سر قولش نموند و منو تنها گذاشت ...


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

میخوام برم جلوم و نگیر این شهر دیگه پر شده از غم،

میخوام برم دیگه خسته ام از این همه رنگ و ریا،

از عشق های دروغی، از آدمای بی وفا، این بغض من برگ صداست،

از تو نشنیدم یه حرف راست، دروغ گفتی دوست دارم،

دوستم نداشتی، بی احساس ... تو بی وفا، دو دل بود دلت ...

من دیگه نمیتونم بمونم، موندنم مثل مردنمه،

این گیر من دیگه آخر درد و غم و ناچاریه خودت هم میدونی درد عشق،

درد عجیب و کاریه، تو بودی عشق من، ولی شدی سهم کسای دیگه،

دستت رو از تو دستم کشیدی گذاشتی تو دست دیگه،

به راحتی رد شدی از تموم خاطراتمون، این عاشق بیچارت و

بد جور کردی بی خونه مون، تو پشت پا زدی به عشقمون نگفتی

که من میمیرم، باید بدونی بی وفا حتی از جون خودمم سیرم،

باید بدونی بی وفا حتی از جون خودمم سیرم ...


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

بدبخت به این دل من که ساده افتاد به دامت،

سهم من تنهاییه، تو بگو کیه هم کلامت، ببین چه خرابم،

خراب روزگارت، درمان دل من، هست گوشه ی چشم خمارت ...      

ای یار بی لیاقت تو دوری از صداقت، جواب خوبی هامو چطوریی

دادی؟ با خیانت... باز شب شدو دل من بی قرار، باز به اندازه ی تمام

دنیا غم هست توی دلم دوباره ...       

آسمونم ابری، ماه شب هام کجاست؟ اون عشق تازه مبارکت باشه عزیز،

 فکر و خیالم خراب، هوای دلم عجیب گرفته، اونی که تمام دنیام بود چرا

 شده غریبه ...!؟


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی

 

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ

که با من از فصل های خشک گذر می کردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه می آوردند

و به مادرم که در آیینه زندگی می کرد

و شکل پیری من بود

و به زمین که شهوت تکرار من

درون ملتهبش را

ار تخمه های سبز می انباشت

سلامی دوباره خواهم داد

می آیم می آیم می آیم

با گیسویم ادامه بوهای زیر خاک

با چشمهایم تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام

از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم می آیم می آیم

و آستانه پر ازعشق می شود

و من در آستانه

به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ایستاده

سلامی دوباره خواهم داد


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط مهدی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :